چند وقته که می خواهم بیام با شاپرکم حرف بزنم . شاپرک شده همدم من . همه ناگفته هام رو باهاش در میان می گذارم .
شاپرکم گفتم که باز برگشت و خواست منو ببینه . خواست پیشش باشم و از دلتنگی هاش گفت .
من بین زمین و هوا بودم . راستش خودم هم نمی دانستم دلم میخواهد ببینمش یا یا نه ؟ دلم می خواهد دوباره شروع کنم یا نه ؟
هنوز هم نمی دانم تکلیفم چیه؟
نمی دانم چرا ؟ انگار احساساتم تمام شده .همه چی برام یک شکل دیگه شده . نمی دانم کارم درسته یا نه ؟
ما با هم بزرگ شدیم . انگار مثل ریشه دو تا درخت که کنار هم هستن به هم تنیده شدیم. دیگه نمی شه و هیچ کداممون نمی توانیم همدیگر رو ندیده بگیرم. همان دلیلی که باعث شد اونم برگرده همینه .
فقط می دانم دوستش دارم .
شاپرک خانم...برچسب : نویسنده : shaparkkhanomo بازدید : 157