چند وقتی هستش که به خاطر مشغله کاری نتوانستم بیام اینجا . دیگه دارم با یک فصل از زندگی ام خداحافظی می کنم و وارد روزهای جدید می شم .
برای خودم هم سخته و هم دردناک و هم خوشایند . یک حس عجیبی دارم. انگار می خواهم به یک دنیای ناشناخته پا بگذارم و نمی دانم قرار منتظر چی باشم .
اما امیدوارم روزهای قشنگی پیش رو داشته باشم . می دانی آخه من واقعا زحمت کشیدم . شاید دیگه واقعا حقم باشه که یکم روزهای قشنگ را ببینم .
امروز اینو نوشتم تا به یادگار برای خودم بمونه که هر وقت این متن را خواندم این حسی که الان توی وجودم را به یاد بیارم .
حالا می فهم که چرا هیچ کس زمان مردنش را نمی دانه ، برای اینکه اگه زمان تمام شدن یک چیزی را بدانی ، زندگی برات گیج کننده می رسه و نمی توانی از لحظه هات لذت ببری . همه اش چشمت به روز پایانی هستش و روزهای که سپری میشه را نمی توانم قشنگ حس کنی .
برچسب : نویسنده : shaparkkhanomo بازدید : 15