امروز صبح برای اولین بار بعد از اینکه رابطه مون قطع شد رفتم به جایی که فکر میکردم خانه عشق و امیدم بود . همیشه فکر میکردم اونجا خانه منه . اونجا عشقم جوانه زد و بزرگ شد . رشد کرد و با بزرگ شدنش ریشه دواند. اما الان بعد از ۲۰ سال تازه فهمیدم که این فقط حس من بوده و اصلا دو طرفه نبوده .
وقتی که رسیدم اونجا توی دلم زجه زدم . اشک ریختم و روزهایی که گذشته بود مرور کردم . خیلی سخته و دردناک . اما میدانم که دیگه اینبار همه چی تمام شده . یعنی اینبار برای من تمام شد چون اون خیلی وقته که پرونده منو بسته .
اما امروز حس خیلی بدی داشتم . و فکر میکنم حالا حالا ، حالم خوب نشه .
کاشکی همه ادما سعی میکردن انقدر همدیگر رو نرنجونن . دنیای خیلی بی ارزشتر از این حرفاست و زندکی خیلی کوتاهه.
به زبانم نمیتوانم ببخشمش اما دلم نمیاد براش بد بخوام . برعکس اون که اصلا من براش اهمیت ندارم . حتی تو اخرین حرفش هم میگه من .همچنان من . جز خودش هیچکس براش اهمیت نداره.
پس وقتی که اون اینطوری فکر میکنه دیگه ارزشی نداره که من دوستش داشته باشم و بخوامش .
فقط خیلی سخت بود خانه ام رو ببینم و بدانه دیگه اونحا پا نمیگذارم .
این روزا خیلی دلکیرم .
شاپرک خانم...برچسب : نویسنده : shaparkkhanomo بازدید : 166