امشب خیلی دلم گرفته . میخواستم برم بجنگم . اما توی اولین قدم شکست خوردم . درسته که میدانستم شاید اینطوری بشه .اما انتطارش ر نداشتم . دلم از دست آدم ها گرفته . کاشکی میتوانستم با کسی حرف بزنم .شاپرکم تنها کسی هستش که من رازهای دوست داشتنم رو باهاش در میان میگذارم .
فکر میکنم از همه چی سختر تلخ تر اینکه کسی رو مخفیانه دوست داشته باشی . اونوقت نمیتوانی با کسی در موردش حرف بزنی
الان حکایت من شده همین . و سختر اینکه اون فکر میکنه حق با خودشه و باید اون تصمیم بگیره .باید ندیده ام بگیره و بی محلی کنه .
کاشکی منم میتوانستم مثل اون باشم .کاشکی میشد از فکرم ، ذهنم و قلبم برای همیشه بیرونش کنم . بارها تلاش کردم اما نشد .نمیدانم شاید برای
اینکه هنوز واقعا خودمتصمیم به این کار نگرفتم . اما فکر کنم اینبار دیگه واقعا وقتشه .
باید تلاش کنم .حالا که توی جنگ اول شکست خوردم . سعی کنم توی جنگ دوم برنده بشم . برای همیشه فراموشش کنم .
میخوام تلاش کنم . میدانمهر بار که بخشیدمش و با اصرار من ادامه دادیم ازم فاصله اش بیشتر شد .
شاید بدترین چیز این باشه که بخوای دوست داشتن رو از کسی گدایی کنی . خسته شدم از اینکه هر کاری کرد من ندیده و نشنیده گرفتمو الان باورش شده که میتوانه تصمیم گیرنده اخر باشه .
تنها چیزی که ازش میخواستم این بود که دوستم داشته باشه . اما انگار انتظار زیادی بود .
تمام تلاشم رو میکنم فراموشش کنم .فکر کنم نقطه پایان این دوستی بعد از بیست سال امشب گذاشته شد .
میخوام از سر خط و توی یک صفحه سفید شروع کنم .
زمین خوردن ها باعث قوی تر شدن میشه . بلند میشم برخلاف تصورش فراموشش میکنم .
شاپرک خانم...برچسب : نویسنده : shaparkkhanomo بازدید : 189