احساس بدبختی

ساخت وبلاگ

سخته که دوستت که فکر می کنی عاشقش هستی و اونم عاشق توه . بهت بگه که وقتی که با تو بوده با کسای دیگر هم بود و اتفاقا از اون رابطه ها خیلی لذت می برده .

برات تعریف کنه که از بعداز ظهر که با هم قرار داشتن تا فرداش چه اتفاقاتی بینشون افتاده و تازه اشاره کنه که خیلی هم خوب بود . این اتفاق چند بار دیگه هم افتاد .

بعد از تو بپرسه حست چیه ؟ به نظر شما باید بهش چی بگم ؟ به نظر شما چه جوری باید باهاش برخورد کنم ؟ تا کی خودم رو بزنم به خریت ؟ تا کی هیچی نگم و بشینه از دستاوردهاش بگه از فتح زن های مختلف و از اینکه اونها یک محرک هستند یک بازی . برای اینکه خودم رو محک بزنم می رم جلو ببینم موفق می شم که باهاشون سکس داشته باشم یا نه ؟

و با غرور بگه که البته هم هر دفعه موفق شدم برای اینکه من چرب زبانم و افتخار بکنه به کارهای که کرده

من باید چی کار کنم .

واقعا چی باید بگم .

انقدر به هم ریخته شدم که نمی دانم باید چی کار کنم .فقط توی خودم ضعف کردم و احساس بدبختی می کنم .

چقدر برای اینکه یکی رو دوست داری و دوست داری که دوستت داشته باشه باید خودت رو کوچیک کنی .

شاید نهایت حماقتی که من دارم

دیشب از 2 بهمن تا 3 بهمن بدترین شبی بود که پشت سر گذاشتم.اینجا به شاپرکم می سپرم که بعدها به یاد من بیاره . شاید بتوانم یک تصمیم درست بگیرم .

 

شاپرک خانم...
ما را در سایت شاپرک خانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaparkkhanomo بازدید : 220 تاريخ : چهارشنبه 1 اسفند 1397 ساعت: 15:43