هیچ وقت فکر نمی کردم که اگه روزی ازم بخواهدکه با هم باشیم و برم ببینمش مخالفت کنم . اما الان بعد از پشت سر گذاشتن همه اتفاق ها ، دیگه دلم نمی خواهد باهاش وقت بگذرونم و ببینمش . فکر می کنم هیچ حرف ویا احساس مشترکی بینمون نیست .
اون دلش الان همراهی منو می خواهد . اما من خوب می دانم که دیگه براش همراه خوبی نمیشم . چون تو زمانی که بودم براش سنگ تمام گذاشتم و با همه احساس و قلبم کنارش بودم اما اون نفهمید . الان دیگه خلیی وقته که با رفتارهای که با من کرده احساسم در موردش خشک شده و سرد شده .
دیگه دلم نمی خواهد یک روز را باهاش وقت بگذرونم . نمی دانم حس خوبیه یا بد . اما یک جورای فکر می کنم پیله ام را شکافته ام وبیرون امدم .
برعکس همیشه این بار اصلا ناراحت نیستم .
برچسب : نویسنده : shaparkkhanomo بازدید : 111